سال ۱۹۹۲ میلادی (۱۳۷۱ شمسی) آیتالله احمد جنتی بهعنوان نماینده رهبری در حوزه بالکان عازم سفر به بوسنی و هرزگوین، و کرواسی میشود و ضمن بازدید از اردوگاه آوارگان جنگ بوسنی با رهبر مسیحیان کاتولیک کرواسی و سایر مقامات بلندپایه طرفهای جنگ، دیدار میکند. حوزه هنری در این سفر تیمی متشکل از نادر طالبزاده، محمد صدری و علی برجی برای ساخت مستندی درباره بالکان اعزام میکند که نتیجه آن مستند «خنجر و شقایق» میشود. پس از ساخت مستند تیم سهنفره با مجله سوره زمان مرتضی آوینی گفتوگویی میکند و البته انتشار عکسی پشتجلد مجله موجب جنجال رسانهای میشود؛ اما واقعیت ماجرا چه بود؟
سال ۱۳۷۱، در بحبوحه جنگ بوسنی، یک عکس در مجله سوره جنجالآفرین میشود. تصویر مردی جوان با سربند اللهاکبر و البته با چهرهای پانکگونه که تصویر متفاوتی از یک رزمنده مقاومت ارائه می دهد…
معترضان همیشگی مرتضی آوینی گویی بهانه خوبی برای حمله به او پیدا کردهاند. اینکه به زعمشان تصویر رزمندگان مخدوش شده؛ اما بهانهها بیفایده است. مطلبی درون شماره مذکور، یعنی تیرماه ۱۳۷۱ وجود داشت که نشان میداد آوینی پیش از تمام ظاهردوستان، در باطن بوسنی سیر کرده است. منظور مستندی است به نام «خنجر و شقایق»، محصولی از گروه مستند حوزه هنری که آوینی در آن نقش نویسنده و گوینده را ایفا میکند.
کارگردان فیلم نادر طالبزاده است و فیلمبردار محمد صدری و در آن میان رضا برجی نیز با عکسهایش، ازجمله آن عکس جوان سربند به سر بوسنیایی، تصویری متفاوت از بوسنی ارائه میدهند. آوینی در چنین بزنگاهی با گروه تولید مستند مصاحبه و عکسهای رضا برجی و احسان رجبی از بوسنی را منتشر میکند.
نکته جالب توجه در صحبتهای نادر طالبزاده در آن گفت و گو، نگرش بسیجیوار نیروهای مردمی بوسنی است. میگوید فاقد لباس یکدست بودند و هرکسی با همان چیزی که داشته، به نیروهای مردمی افزوده شده است. البته طالبزاده تاکید میکند فقدان یونیفرم بسیج ایران متعلق به سالهای ابتدایی انقلاب است. در توصیف لباسها میگوید: «یکی کفش تنیس پوشیده، یکی نعلین، یکی چکمه اسکی، یکی پیراهنش سبز است، یکی نارنجی. پیر و جوان و زن و مرد. از ۱۵ساله تا ۶۰ساله. دختری مسلح دیدم. خیلی فعال.»
بحث به عکس جنجالی میکشد و طالبزاده توضیح می دهد آن عکس از کجا آمده: «یک پسره موبلند پانکی، عینک رمبویی، گوشواره گوشکرده، پیشانیبند فلان، ولی میگفت عکس امام دارید؟ این تناقض چیست؟ یکجا رفتیم، اعزام نیرو بود. سربندهایی بسته بودند که رویش چیزی نوشته نشده بود. رضا یکی از اینها را گرفت و رویش نوشت اللهاکبر. همه عاشق این سربند شده بودند.»
به بالکانیران بپیوندید
💢دریچه ای از ایران، به کشورهای پر رمز و راز منطقه بالکان
بدون نظر